۱۳۹۲ آبان ۲۹, چهارشنبه

خداحافظ زامياد

آخرين روزي بود كه اين مسير و اومدم  هميشه آخرينها سخته حتي اگه انتخاب خودت باشه . دلم گرفت وقتي صبح از اون خيابان پر گل  سمت واحد  اومدم به اين فكر كردم كه ديگه تموم شد  5 صبح بيدار شدن ، اتوبان ، جاده قديم و....  بي انصافيه اگه بگم همه اين سالها بد بود برام ، من اينجا بزرگ شدم ، ياد گرفتم ، آدمهاي مختلف اومدن و رفتن  تجربه هاي زياد ، روزي كه اومدم يه  دختربچه خام بود ولي حالا با يه كوله بار تجربه دارم ميرم ،  سختيهايي هم كه داشت  مشكلات و سختيهاي عمومي بود  و براي همه بود ولي من اين  شانس و داشتم كه با بهترين مديرهاي اينجا كار كنم جز يه مدت كوتاه . بيشترين  سهم تو پيشرفت كاري من و آقاي آقاخاني داشت مردي كه اجازه داد  درسم و ادامه بدم  و همون درس خوندن و آمل رفتن  روند زندگي و شخصيتي من و عوض كرد كه ادامه اين روند شد اينكه الان اينجام  ، رفتنم از زامياد به شركت جديد يه جهش خيلي بزرگه  اينجا هر كسي نمي تونه واردش بشه حالا بستگي به خودم داره كه چقد  بتونم تلاش كنم و پشتكار داشته باشم اميدوارم بتونم روزهاي سخت اوليه رو  پشت سر بذارم . 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر