۱۳۸۹ دی ۱۴, سه‌شنبه

كوه پنجم

دلم مي خواد محل كارم جايي باشه  كه وقتي   كارم تموم شد  از در اومدم بيرون  آدم ببينم ، ماشين ببينم ، درخت ببينم كلاً زندگي و ببينم كه در جريانه . جايي باشه كه راحت بتونم بعدش هرجا خواستم برم  ، جايي باشه  كه مجبورم نباشم  مثل بچه  مدرسه اي ها لباس فرم بپوشم  و شبيه بقيه بشم .  محل كارم و  به اين دلايل و يكسري مشكلات ديگه دوست ندارم  ولي   مي ترسم  .  جاهاي مختلف رزومه مي فرستم  وقتي مي رم براي مصاحبه  مي ترسم . من عادت كردم به اينجا  به آدمهاي زياد ، نمي تونم برم  يه جا كار كنم كه پرسنلش به اندازه يه واحد اينجا هم نيست  از خلوتي و سكوتشون مي ترسم .  خب امنيت شغلي اينجا به مراتب  بيشتر هم هست احتماالاً تا چند ماه ديگه  قرارداد من رسمي مي شه  .  بعضي از  همكارهاي اينجا رو  خيلي دوست دارم الان كه زدن واحدمون و تركوندن  و هر كدوم يه طرف رفتن جاي خاليشون آزارم مي ده ، دلم براشون تنگ مي شه  . ديروز  يكي از همكارهاي سابق  كه  رفته بود استراليا و الان براي تعطيلات اومده ايران و ديدم اينقدر ذوق كردم و خوشحال شدم كه  طرف خنده اش گرفته بود  .  نمي دونم  چه بكنم  . اينكه اينجا بمونم و به تلاشم ادامه بدم  تا شايد كاري كه مي خوام و و البته حقم هست و بدست بيارم و اينجا رو با همه بديهاش  تحمل كنم يا اينكه  بشم ايلياي كوه پنجم  و همه چي خراب كنم و برم يه جايي از اول بسازم . از اول  شروع كردن سخته  ترس داره البته هروقت  نترسيدم ضرر هم نكردم  ولي  نمي خوام  از اينجا رونده و از اونجا مونده بشم  اگه اين اتفاق بيفته  رسماً نابود  مي شم  . از بيكاري و اينكه   كاري براي انجام دادن  نداشته  باشم واهمه دارم

۱ نظر:

  1. فکر می کنم همین کاری که خودت می کنی بهتر است، اول جایی را پیدا کن و جای پایت را محکم کن بعد برو

    پاسخحذف