۱۳۸۹ دی ۱۹, یکشنبه

برف

كنار پنجره  هستم منظره روبروم  اصلا قشنگ نيست يه ساختمون داغون ، يه پاركينگ پر ماشين و يه سوله بزرگ ولي  يه چيزي هست كه  همه اين زشتي هارو مي پوشونه  اونم يه برف قشنگه كه
مي باره ، دونه هاي برف ، دونه هاي سفيد برف ، سفيد برفي . نمي دونم امروز  كدوم چشم به آسمون بود و دلش  سفيد برفي خواست كه خدا براش  فرستاد  ولي اميدوارم قدر سفيد برفي و بدونه  اذيتش نكنه وقتي كه  نياز داره باشه  نه وقتي كه دلش شكست  نه وقتي كه نخواست باشه  نه وقتي كه ترك خورد . كاري نكنه چشمهاي سفيد برفي  منتظر بمونه ، نمناك بشه  . سفيد برفي اگه بره  ديگه رفته  هيچ كس و  هيچ چيز  نمي تونه  برشگردونه . يادش باشه سفيد برفيا خيلي دل نازكن ولي خيلي هم مغرورن .  

۱ نظر:

  1. واقعا که برف چقدر سیاهی ها را می پوشاند
    یادم می ماند رفیق

    پاسخحذف