۱۳۹۱ آذر ۲۱, سه‌شنبه

بعدازظهر نحس سگي

اين چند روز  كمتر گريه كردم ، بيشتر حرف زدم ، كمتر بغض كردم و حتي بيشتر گرسنه ام شد ، فكر كنم نشونه خوبيه . هرچند امروز دوباره يه روز سگيه . شايد بخطر بارونه .. به همه چي اين روزها شك مي كنم . به مهربونيها ، دوست داشتنها ، دوستت دارم ها  . دلم يكي و مي خواد كه آرومم كنه خيلي احساس تنهايي مي كنم اين روزا . حرفي ندارم بزنم ولي دلم مي خواد يه دوست كنار باشم يه نفر كه حال اين روزام و درك كنه و يادش نرفته باشه من چه روزاي سختي و پشت سر و گذاشتم و روزاي سخت تري و پيش رو دارم . يكي كه لازم نباشه  من آرومش كنم خودش پر از گله و شكايت و نباشه .  تو اين چند سال من سنگ صبورشون بودم  ولي حالا هيچكدوم نيستن .
انگار هرچي مي گذره سخت تر مي شه  ، روزاي اول  اميد داري ، فكر مي كني يه چند روز بگذره همه چي رست مي شه ، چشم اميد به دوستاي مشترك داري .  ولي بعد  اميدت نااميد مي شه ، هيچي بهتر نمي شه ، دوستاي مشترك مي شن نمك روي زخم . دلتنگم و دل چركين و دلگير

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر