۱۳۸۹ آبان ۱۳, پنجشنبه

صبوری کن ، صبوری کن ، صبوری


هر وقت کسی می خواست در مورد من صحبت کنه اولین حرفی که میزد  درمورد صبوری من بود . همیشه آدم صبوری بودم و آرام .  ولی یه مدت بود که خودم نبودم دیگه . با کوچکترین حرفی برآشفته میشدم . زود رنج وحساس .  صبوری که فراموش شده بود و یک  آرامش ازدست رفته . با کوچکترین ناراحتی اشک بود که سرایز می شد . این نسیم  ضعیف و دوست نداشتم . ازاین که دیگران اشکهای من و می بینند ناراحت بودم  همه می گفتند درس خوندن تو یه شهر دیگه و کار کردن  همزمان  خسته ات کرده ولی من  خسته نبودم این دوسال جزو بهترین روزهای زندگیم بود  و  حتی رفت و آمدش و هم دوست داشتم و بسیار هم  خوش گذشت که حتما ازش مینویسم . یادمه چند وقت  پیش تو محل کارم وقتی یه گره ای توی کارم افتاد و با یه مخالفتی روبرو  شدم چنان گریه وزاری راه انداختم که بیا و ببین. کل همکارها من و اشک ریزان دیده بودند و با تعجب می پرسیدند چه اتفاقی افتاده که من به این حال افتادم حتی چند نفر با دیدن حال و روزم خودشون رفتند دنبال کارم که خوب  درست نشد .
دیروز همون مسئله قبلی که حل نشده بود با سختی و ناراحتی بیشتری ظاهر شد .من این دوروز مدام از دفتر این معاون به دفتر مدیر بعدی دررفت و امد بودم و در نهایت سر از دفتر قائم مقام مدیرعامل دراوردم و هردفعه یک دربسته فقط در مقابلم بود  و مشکل حل نشد . وقتی پشت دراتاق یکی ازهمین مدیران منتظر نشسته بودم یه لحظه دیدم چقدر آرام هستم . نه  بغضی نه اشکی حتی یک قطره . شما که غریبه نیستید حتی  تمرکز کردم به این مسئله و فکرکردم شاید اینطوری گریه ای بگیره واشکیبیاد ولی نه  ، جز آرامش خبر دیگری نبود .  وقتی درسرمای غروب دلگیر پاییزی بدون هیچ نتیجه ای به اتاقم برمیگشتم  خوشحال بودم که  دوباره خودم شدم . نمی دونم چه اتفاقی افتاده ولی الان   نسیمی هستم که دوباره صبوری می کند صبوری

۱ نظر:

  1. manam hamishe sabourito doost dashtam albate bazi vaghta ke dige az had migzaroondi lajam da miomad va delam mikhast be jaye u ye aksolamali neshoon bedam
    be har hal omidvaram hamishe az khod razi bashi ;P

    پاسخحذف