۱۳۸۹ آبان ۲۴, دوشنبه

آره بارون مي يومد خوب يادمه

دوسال گذشته برام متفاوت از سالهاي ديگه زندگيم بود . اينكه تصميم گرفته بودم بعد از چند سال كار كردن دوباره برم  سراغ درس و دانشگاه . از دوره  دانشگاه  خاطره خاصي نداشتم  دانشگاهموم كه فرقي با مدرسه برام نداشت و چون  همين بغل گوشم بود  تنها كاري مي كردم  اين بود كه مستقيم برم  دانشگاه و برگردم خونه . ولي اينبار بايد مي رفتم يه شهر ديگه .  اولين شبي كه مي خواستم برم  بغضي  سنگيني  گلومو  گرفته بود توي  اتوبوس  به خونه فكر مي كردم اينكه  همه  جمع هستند و من  ازشون دورم .  روزشماري مي كردم كه اين سه روز  زودتر تموم بشه تا برگردم خونه . خونه برام امن ترين و آرامش بخش ترين  جاي دنيا بود . تا قبلش دوستاي زيادي نداشتم  بهتر بگم  يه  دوست  نزديك بيشتر نداشتم  ولي كم كم دوستهاي جديد  پيدا كردم . وقتي پام و از تهران بيرون مي ذاشتم و به اون شهر شمالي مي رسيدم انگار  زندگي  عوض مي شد  ذهنم خالي مي شد از هر  فكر و درگيري و مشغله اي . بي خيالي مطلق بود  نگران هيچ چيز نبودم . استقلال  تازه اي پيدا كرده بودم . دلمشغوليهاي دلنشين جديد . با تمام وجود درسم و دوست داشتم  و سختيهاش  برام دلپذير بود .حالا  روزشماري مي كردم كه  كي بايد برم  به اين شهر دوست داشتني و دلم نمي خواست برگردم به تهران . مي دونستم كه بالاخره تموم مي شه همه چيز و اين هم دوره اي هست كه مي گذره ولي  دلم مي خواست زمان  همينطور باقي  بمونه   .  اتفاقات عجيبي و غريبي هم برام افتاد تو اين دوسال كه هر كدام يه داستاني بود براي خودش . اصلاً هركدوم ما  داستاني بوديم براي خودمون . زندگيمون ، دلمشغوليهامون ، دوست داشتنهامون .
حالا كه تموم شده و براي كارهاي نهايي برمي گردم اونجا  به ورودي شهر كه مي رسم دلم مي گيره  بخصوص اينكه اين روزها اونجا بدجور بارونيه و اين بيشتر غمگينم مي كنه . دلم اين شهر و  با همون آدما مي خواد با روزهاي خوش گذشته  با همون حال و هوا ، از هر خيابون و كوچه اي كه مي گذرم يه خاطره ، يه آدم  تو ذهنم مي ياد . آفتاب هفتاد ،‌ آفتاب شصت چهار ، آفتاب شصت ، آفتاب پنج،‌ درياي شانزده ، كوچه مرمر  ، كوچه فياض بخش ...  اينا فقط يه اسم نيستن برام . روزهاي زندگي من توي اين دو سال توي اين اسمها و كوچه هاي پرخاطره گذشته . خاطراتي كه حالا وقتي بهشون فكر مي كنم توي غبار و مه هستن مثل يه جور رويا  مي مونن . روزهاي تكرار نشدني

۱ نظر: