خسته شدم از اينجا . مثل يه زنداني مي مونم كه خودشو به در و ديوار مي زنه تا از اين قفس بياد بيرون . واقعاً اگه حوصله خونه نشستن و داشتم استعفا مي دادم و مي رفتم . حالم بد مي شه از آدمهاي اينجا . از مديراي بي لياقتي كه اتوبوسي ميان و ميرن . آدمهاي بي كفايتي كه به واسطه ارتباطاتي كه دارن مي شن همه كاره و براساس منافع خودشون تصميم مي گيرن . حالم بد مي شه از آدمهايي كه اينجا رو ته دنيا مي دونن و تا حرف مي زني شروع به نصيحت كردن مي كنن كه بهتر از اينجا نمي توني پيدا كني و نسخه هاي گل و بلبلي و قربون صدقه اي خودشونو برات مي پيچين .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر