ديروز تو facebook نوشتم " دستانم خالي اند و دلم غرق در آرزوها يا دستانم را توانا گردان يا دلم را از آرزوهاي دست نيافتني خالي كن " . ولي وقتي فكر مي كنم مي بينم آرزوهام خيلي بزرگ نيستن پس دستاي من ناتوانن .
بزرگترين آرزوي من اينه كه خودم مسئول انتخاب نوع زندگيم باشم . تازه گيها يه كشفي در مورد خودم كردم اينكه من آدمه تنهايي هستم . دوست دارم لحظاتم فقط مال خودم باشه تو تنهاييم كتاب بخونم ، فيلم ببينم ، موسيقي گوش كنم و در كنار همه اينها سكوت باشه . احساس مي كنم نمي تونم تاهل و تعهد و بپذيرم . متعهد بودن به يك نفر باعث مي شه از اون تنهايي دوست داشتنيم دور بشم . وقتي متعهد باشي به كسي ، پس بايد روزها و لحظات و با اون شخص تقسيم كني ولي من دلم مي خواد خودم باشم و خودم . اينا به اين معني نيست كه آدم منزوي و تنهايي هستم ، نه . دور هم بودن و جمع و هم دوست دارم . دوست دارم با ديگران باشم ، سفر برم خوش باشم و خوش بگذروندم يا حتي تو ي رابطه باشم ولي هركسي زندگي مستقل خودش و داشته باشه و من هم غار تنهايي خودم و داشته باشم .
زندگي بدجوري ميدون جنگ شده برام براي هر چيزي مخصوصاً توي كار دارم مي جنگم تغييري كه دنبالشم آرزوي بزرگي نيست ولي دستام بي توان و پشتم خاليه . از اين آرزوها كوچيك كم نيست ولي همشون برام دست نيافتني
این احوالات غالب جوونای امروزه.
پاسخحذفافکارت یعنی هستی و می خواهی به آرزوهایت برسی پس دستانت ناتوان نیست
پاسخحذفسلام بهار جان نمی توانم برای پست بالا نظر بزارم، شاید نظرات را بسته ا ی. با این حال خوشحالم که دوستان خوبی داری و امیدوارم مسافرت خوبی داشته باشی و با آرامشی توامان بازگردی
پاسخحذفسلام نسیم جان
پاسخحذفاینبار دیگر اشتباه نمی کنم، بخاطر آن اشتباه باید من را ببخشی و اینکه بعد خواندن کامنتت کلی به خودم خندیدم و سرخ شدم ولی هنوز هم نمی توانم برای پست بالا کامنت بزارم، بر روی کادر ارسال نظر نمی شود تایپ کرد و یا حتی آدرس و نام. نمی دانم شاید خطا از درگاه ورودی من است. بهر حال باز هم بخاطر اشتباهم معذرت می خواهم